آروینآروین، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

آرویـטּ کـوشـولـو ایـטּ مــَرבِ کـوشـَکـــ

عکسای جدید آروین جون

سیلام دوکسام این عسکای خوشمله منه من آروین ٣٩ روز هستم در٢٨ روزگی (یعنی ٧/٠٦/٩١) به اولین گردشه پدر وپسری رفتم و با باباجونم خلوت کردم(البته چون مامانیو خیلی اذیت کردم بابا مجبور شد بگردش ببره منو) راستی ٢٩/٠٥/٩١ با مامان جون فریده به حمام رفتم امسال تو جشن سالگرد ازدواج مامان بابا حضور داشتم وعکسه امسالشونو سه نفره کردم(ای عمه قربونت نفسم) جشن ازدواج مامان بابا یه شب قبله ماه گرده من بود شب ماه گردمو با مامان وبابا وهردو مامان جون باباجونیام ٢عمه هام وخاله کوچکه و دایی جون وزن دایی جون جشن گرفتیم اولین گردش بدون حضور مامان بابا در ٣١ روزگیم(یعنی ١٠/٠٦/٩١)همراه مامان جون باباجون وعمه هام رفتم تا میدون تره باره محل رفتیم...
21 شهريور 1391

تولدکیانا جون واولین حمام آروین

کیانای عزیزم تولدت مبارک امیدوارم که ١٢٠ سال زیر سایه پدر ومادرت وکنار همسرت وبچه هات به خوبی و خوشی زندگی کنی اینم کیک کیانا جون                                                اینم یه هدیه ناقابل از طرف منو آروین حالا یه دنس کوچولو به افتخار کیانا جون خوب امروز بابا جون آروین شناسنامه آروین جونو گرفت و آروین الان رسما رفت تو لیسته ایرانیای عزیز قربونت برم عزیزم مبارکت باشه امروزم آ...
18 مرداد 1391

آروین جان به دنیا می آیید

سلام به تمام دوستای خوبم که منتظر به دنیا اومدن من بودید  من الان تقریبا یک ساعت سنمه من ساعت ٤:٣٠ دقیقه به این دنیا اومدم و با خودم کلی شادیو امید آوردم توی شکم مامانم ٨ماه و٣ روز بودم واین عجول بودنمو از بابای مهربونم به ارث بردم چون بابام ٨ماه و ٣ روز تو شکم مامان بزرگ بود بعدا این پست تکمیل میشه الان مامان بزرگ داره اشک شوق میریزه وهمش میگه من الان میخوام برم تهران (الهی قربونت برم عمه آخه این چه کاری بود ما باید بین تو وروزه هامون یکی انتخاب کنیم؟عمه قربونت برم ١٠٠%که تو مهم تری ولی اگه نیومدیم به خاطر اون دنیامونه) راستی وزنم٢.٢٥٠گرم ماشالا وزنم نسبت به سنم خوبه ها خودمونیم مامانیم٥روزه...
9 مرداد 1391

آروین جان در هفته های آخره تو شکم مامان

عزیز دله عمه دیروز مامان دکتر بود حسابی بزرگ شدی چون مامان جونت ٢کیلو اضافه کرده دکتر از وضعیت مامانی وشما خیلی خیلی راضیه اینو بدون همش به خاطر مراقبتها ودلسوزیای مامان گلته دیشب با مامانت که حرف زدیم گفت همش ریفلاکس دارم مامان جون(مامان بزرگ)میگه داری مو در میاری الهی قربونت موهات برم دکتر گفته طبیعی ١٥شهریور به دنیا میای ولی چون سزارینی هستی میشه ١٠ روز زودتر!ولی مامانی دوست داره ٨شهریور بیای که با سالگرد عروسی مامانو بابات یکی بشه پس پسره خوبی باشو به حرف مامانت گوش کن سرموقع بیا این عکسی که تو این مدت بهم آرامش میداد تو خستگیم چون میگم این آروینمه عمه بخدا هر وقت خسته میشدم ٥دقه نگاش میکردم قربونش میرفتم زود خستگیم میرفت ...
6 مرداد 1391

تقدیم به آروین

این مطلبو واسه برادر زاده عزیزم آروین جون مینوسم تا به دونه مامانه نازنینش چقدر واسه به دنیا اومدنش زحمت کشیده: آروین عزیزم این روزا خیلی شیطونی میکنه و مامانش همش درد میکشه شبا تا صبح به خاطر آروین که راحت باشه خواب خوب نمیره همه میگه باورم نمیشه که دارم مامان میشم ولی عزیزم این همه صبر نشونه مادر بودنته! آروین گلم این روزا همش خودتو جمع میکنی مامانی دردش میگیره ولی با صبوری شروع به قدم زدن یا استراحت میکنه تا تو راحت باشی راستی دیروز مامانی دکتر بود وضیعتت رضایت بخشه سالم سالم ماشالا اینارو همه مدیون مامانی هستی آروین عمه. همگی ما. هردو مامان جون و هردو بابا جون وخالهات و عمهات ودایی همه وهمه منتظر شهریور و بدنیا اوم...
18 تير 1391

نی نی آروین به طالقان میرود

امروز  ١٣ خرداده منو مامانو بابا و٢تا عمه ای و مامان جون باباجون به طالقان میریم اولش من همش خواب بودم   تا اینکه بابایی یه آهنگ شاد گذاشت یهو من از خواب بیدار شدمو اعلام حضور کردم به این روش نه یه ریزه اغراق کردم   به این روش خدایی جای من از همه ی همسفرام راحتر بود اونجا همه کلی بازی کردن منم از اون تو شاهده ماجرا بودم اینم چندتا عکس از طالقان ...
8 تير 1391